زنده باد منصور حکمت
نسرين رمضانعلى
نوشتن در باره منصور حکمت، نقش و جايگاهش به عنوان متفکر بزرگ مارکسيسم معاصر در مطلبى کوتاه دشوار است .
اصرار و پافشارى آرمانگرايانه منصور حکمت به امر رهايى انسان و اين حقيقت که برپايى يک دنياى بهتر و انسانى نه تنها ممکن بلکه يک ضرورت روزمره زندگى انسانهاست و بايد به همت پراتيک آگاهانه و دخالتگر انسان متحقق شود ويژه گى برجسته سيستم نظرى و سياسى او بود .
معنى عملى دادن به ايده رهايى انسان و اين تعبير او که: "اساس سوسياليسم انسان است"، ابعادى عميق و عملى به امر رهايى انسان امروز داد .
اعتقاد به نقش انسان در رقم زدن راه رهايى اش از شر مناسبات وارونه نظام سرمايه دارى و سيستم کارمزدى، يک عمر تلاش بى وقفه در روشنگرى و نقد بى رحمانه اين مناسبات، ارائه تحليل ها، نظريه ها و تئورى هاى روشن براى راه اندازى و سازماندهى امر انقلاب اجتماعى طبقه کارگر، مرزبندى روشن با انواع و اقسام سوسياليسم هاى بورژوايى و خلقى دوران معاصر، ضديتش با مذهب در کل و اسلام و اسلام سياسى و تلاش براى گوشزد کردن خطراتى که اين جانوران از گور برخاسته براى کل بشريت فراهم کرده اند، بيشتر از هر روز صحت و حقانيت و درستى درک و تحليل هاى وى را به اثبات رساند .
اصرار مدام او بر نه فقط مرزبندى روشن با اين دار و دسته هاى تروريست بلکه قرار گرفتن کمونيستها و به خصوص حزب کمونيست کارگرى ايران در صدر اين مبارزه و سازماندهى اين امر توسط اين حزب يک نياز بشريت به خصوص در منطقه خاورميانه و ايران براى رهايى از نکبت اسلام سياسى و رژيم جمهورى اسلامى بود. منصور حکمت اين امر را سر آغاز يک جنبش عظيم ضد مذهب در کل منطقه و جهان ارزيابى ميکرد .
او ميگفت که سرنگونى جمهورى اسلامى و برقرارى جمهورى سوسياليستى فقط سرآغاز و سرفصل امر رهايى نه فقط مردم ايران بلکه کل مردم منطقه از شر اسلام سياسى و تروريسم دولتى غرب خواهد بود. منصور حکمت فقط نظريه پرداز و مارکسيست و کمونيست برجسته جهان معاصر نبود. او در عين حال که متفکر و تئوريسين برجسته جنبش کمونيزم کارگرى بود، يک رهبر عملى و يک پراتيسين واقع گرا و عينى در تمام دوران پربار حيات سياسى اش بود. از نظر او تئورى که نتواند تغييرى همين امروز در زندگى و بهتر شدن زندگى بشر بوجود بياورد، تئورى که ربطى به پراتيک جامعه انسانى براى کم کردن مشقات و دردها و محروميت هاى ناشى از اين نظام وارونه نداشته باشد، نه تنها ارزشى ندارد بلکه مضر و مخرب نيز هست .
رابطه تئورى و پراتيک در دستگاه فکرى و متدولوژى منصور حکمت رابطه اى ديالکتيکى و داراى يک ديناميسم منطقى بوده و هيچکدام بدون وجود و دخالت ديگرى مطرح نمى شود .
در تمام طول زندگى پربارش، در تمامى آثارش و مهمتر از همه در پراتيکش اين دو مقوله در کنار هم و در يک ارتباط زنده و پويا قرار داشتند که از ذهن خلاق و قدرت تفکر و تحليل وى نشات ميگرفت .
کمونيسم بى ربط به امر رهايى بشر و بى ربط به پراتيک اجتماعى انسان براى منصور حکمت ارزشى نداشت. با شکستن تابوهاى "نميشود!" و "نبايد کرد!"هاى چپ سنتى و خلقى، مبحث حزب و قدرت سياسى، حزب و جامعه و تسخير قدرت توسط حزب را طرح و تا آخرين روزهاى حياتش بر آن تاکيد گذاشت. منصور حکمت حزبى ساخت که چشم به قدرت سياسى و بدست گرفتن آن دارد تا تحول ريشه اى در جهان وارونه سرمايه دارى را متحقق کند .
قدرت سياسى و چشم طمع داشتن کمونيستهاى کارگرى به اين "ميوه ممنوعه" و اينکه کمونيستها بايد قدرت سياسى را در دست بگيرند و دولتشان را تشکيل بدهند، سردرگمى و بى افقى و پوچى نظريه هاى کل چپ سنتى و خلقى را اثبات و افق هاى تازه اى را گشوده است .
اين آخرين دستاورد سياسى، نظرى و عملى او بود .